زندگي اگر هزار بار ديگر بود... بار ديگر تو ، بار ديگر تو ، بار ديگر تو
همیـن که هستـی کافیـسـت
دور از مـن ...
بــدون من ...
چه فــرقـی میکند؟
گل که میخری خــوب است.
بـــرای من نیست؟؟؟
نباشد...
همین که رختمان زیــر یک آفتـــاب خشک میشود کافیست
همین که قـدم هایمــان را روی یک زمیــن برمیداریم
بـــرای من بـس است
دلخــوشم به این حمــاقـت شیــرین
بــــرای من، یــــاد تو، کافیـست
از تو چیــــزی نمیخـــواهـم
همین که سر به سر رویـــاهـایـم نگـذاری
و سنگ به شیشه خــوابـم نزنی
کفـــایـتِ یک عمــر تنهــایی مــرا میدهد
من که ســر و ته زندگــیام را سنجـــاقی به هم میآورد
چیـــزی شبیـه به معجــــزه است
وقتی به خیــــر میگذرد هـــر شـب،
بــیآنکه کســی به تو بگـــوید
" شـــب بـه خیـــــر "